شمائل. [ ش َ ءِ ] ( ع اِ ) ج ِ شَمال ( علی غیر قیاس ). ( منتهی الارب ). || ج ِ شمال. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شمایل. شکل. وضع : هرنکته ای که گفتم در وصف آن شمائل هر کس شنید گفتا لله در قائل.
حافظ.
رجوع به شمایل شود. || ( اصطلاح تصوف ) امتزاج جمالیات و جلالیات است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - جمع شمال و شمیله طبعها خویها . ۲ - رماندن . ۳ - تصویر ( بزرگان دینی ) شکل : شمایل ایمه را نقاشی می کند . ۴ - شاخه نو رسته شاخه درخت .