شلیک کردن


معنی انگلیسی:
fire, discharge, shoot, plug, to volley, to fire a gun

فرهنگ فارسی

( مصدر ) در کردن گلوله ( توپ تفنگ و غیره ) .

واژه نامه بختیاریکا

تش دادِن؛ چینیدِن؛ شلک کِردِن

مترادف ها

fire (فعل)
انگیختن، اتش زدن، بیرون کردن، بر افروختن، اتش گرفتن، افروختن، شلیک کردن، زبانه کشیدن، پراندن، تیر اندازی کردن، تفنگ یاتوپ را اتش کردن

volley (فعل)
شلیک کردن، به صورت شلیک در کردن

salvo (فعل)
شلیک کردن

run up (فعل)
رسیدن، شلیک کردن، به سرعت خرج و تلف کردن

فارسی به عربی

وابل

پیشنهاد کاربران

بپرس