هیچ نیابی فراز و شیب قران
در غزل و می بطبع چون نشلی.
ناصرخسرو.
رجوع به شلان شلان شود. || چنگ زدن. تشبث کردن. درآویختن به چیزی. ( فرهنگ فارسی معین ). || در تداول عامه ، مردن.- شلیدن برای کسی ؛ بمزاح به جای مردن : بشلم برات ؛ بمیرم برات. ( یادداشت مؤلف ).