شلوه

لغت نامه دهخدا

( شلوة ) شلوة. [ ش ِل ْ وَ ] ( ع اِ ) پاره ای از هر چیز. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).
شلوه. [ ش َل ْ وَ ] ( اِخ ) نام دلیری بوده از بزرگان ارمنستان که در فتنه چنگیزی خروج کرده و با ایوانی نام از اهل آن ولایت معاهده کرده که با سپاه بسیار به آذربایجان آمده بعد از تسخیر ایران ملت اسلام را برانداخته کیش حضرت مسیح را رواج دهند و چون وی به مرند رسیدسلطان جلال الدین خوارزمشاه که از هند بازگشته بود باسی هزار کس متوجه گرجستان شد و در کز به ایشان رسید و لشکر ایشان را شکست داد و شلوه و ایوانی را اسیر کرد و آن کافری عظیم الجثه و قوی هیکل بود و گفته بود صاحب ذوالفقار کجاست تا ضرب تیغ آتشبار مرا بیند. چون خبث عقیده او بر سلطان روشن گشت به ضرب شمشیری که در دست داشت شلوه را به دو نیم کرد و ایوانی را نیز بکشت و بر گرجستان مظفر شد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).

شلوه. [ ش ِل ْ وِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل. سکنه آن 242 تن. آب آن از چشمه. محصول عمده آنجا غلات و حبوب. در دو محل به فاصله دوهزارگز بنام شلوه بالا و شلوه پایین مشهور. سکنه شلوه بالا 135 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس