شله

/Sole/

لغت نامه دهخدا

شله. [ ش َ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) کشتن قاتل را گویند در عوض مقتول و به عربی قصاص خوانند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ).
- شله کردن ؛ قصاص کردن. قاتل را به عوض مقتول کشتن :
شله کردند مرد را پس از آن
رفت سوی جهنم آن نادان.
سنایی ( از جهانگیری ).

شله. [ ش ِل ْ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) پارچه نخی ساده به رنگ سرخ : مثل شله ، مثل شله سرخ ؛سرخ شده. و این تشبیه مبتذل را بیشتر در مخملک و سرخک و آبله مرغان بر ظاهر بشره کنند. ( یادداشت مؤلف ). نوعی پارچه نخی نازک سرخ. ( فرهنگ فارسی معین ).

شله. [ ش ُ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) آش. ( ناظم الاطباء ). نوعی از طعام که برنج را در آبگوشت به طور هریسه می پزند و ناواقفان این دیار آن را شوله گویند و فقیر مؤلف بعضی ثقات را دیده که به ضم و تشدیدلام گویند و آن برای معنی مذکور پرمکروه و محض خطاست ، زیرا بدان ضبط معانی دیگری دارد. ( از غیاث ). نوعی از طعام است که آنرا شله پلاو گویند. ( از برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ). آشی که آنرا شله زرد گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || طعام. ( ناظم الاطباء ).

شله. [ ش َل ْ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) بت. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). وثن. صنم. ( ناظم الاطباء ). || زنبیل. ( یادداشت مؤلف ) : تمامیت آن خلق خوردند و سیر شدند و فراهم آوردند هرچه در زمین مانده بود هفت شله پر کردند. ( ترجمه دیاتسارون ص 124 ). || تنگنا. جای تنگ. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ). راه تنگ. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). || کوچه. ( ناظم الاطباء ). || لخت جامه یعنی یک توپ پارچه. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). رخت بسیار. جامه های بسیاری شسته و برهم نهاده که هنوز آب در آن باشد و به خشک کردن نبرده اند: دیروز یک شله رخت شستم. ( یادداشت مؤلف ). تخت جامه. ( فرهنگ اوبهی ) :
دینار کیسه کیسه دهد اهل فضل را
دیباج شله شله بر از طاقت و یسار.
عسجدی.
- شله شدن نوغان ؛ نوعی فاسد و تباه گشتن پیله. ( یادداشت مؤلف ). چون کرم ابریشم آفت بیند و پیله نیک نتند پیله را شله پیله یا شله کج گویند. و این پیله را در کارگاه ابریشم کشی بکار نبرند و جداگانه با دوک ریسند. || ( ص ) بت پرست. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). وثنی. شمن :بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

آش، شوربا، آش برنج، نوعی پارچه نخی نازک سرخ رنگ
( اسم ) ۱ - جای خاکروبه و زباله . ۲ - فرج ( زن ) شرم زن . ۳ - لته ای که زنان درایام حیض در شرم خود نهند .
بت پرست یا زنبیل

فرهنگ معین

(شَ لَّ ) (اِ. ) جایی که در آن آشغال و خاکروبه ریزند.
(شَ لَ یا لِ ) (اِ. ) قصاص .
(شُ لِّ ) (اِ. ) آش برنج ، شوربا.
(شُ لَ یا لِ ) (اِ. ) ۱ - جای خاکروبه و زباله . ۲ - فرج (زن )، شرم زن . ۳ - لته ای که زنان در ایام حیض در شرم خود نهند.

فرهنگ عمید

۱. جای خاک روبه و زباله، جایی که در آن آشغال و خاک روبه می ریزند.
۲. فرج زن.
۳. لته ای که زنان در ایام حیض به کار می برند.
۱. آش، شوربا.
۲. آش برنج.
نوعی پارچۀ نخی نازک سرخ رنگ.
قصاص.
* شله کردن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] قصاص کردن، کشتن قاتل به خون خواهی مقتول.

گویش مازنی

/shelle/ نوعی پارچه & پاتاوه - سرگین گوسفند & کارگری که هزینه خوراک وی به عهده کارفرما باشد

واژه نامه بختیاریکا

( شَلِه (کَه) ) شل ( کاه ) ؛ خورجین مانندی که جهت جابجایی ( کاه ) استفاده می شود.
( شُله ) از گونه های پخت برنج
( شُلِه ) باسن؛ پسه
( شُلِه ) گل خیس؛ هره؛ کاهگل؛ هر چیز شُل؛ مایع یا روانی که صورت جامد داشته یا خواهد داشت اما کنون روان است.

دانشنامه عمومی

شله (روستا). شله ( به لاتین: Şələ ) یک منطقه مسکونی در جمهوری آذربایجان است که در شهرستان یاردیملی واقع شده است. [ ۱]
عکس شله (روستا)

شله (زالوآب). شله[ ۱] نام روستایی دردهستان زالوآب بخش مرکزی شهرستان روانسر در استان کرمانشاه است. جمعیت این روستا طبق سرشماری سال ۱۳۸۵، ۱۹۸ نفر در ۴۲ خانواده است. [ ۲]
عکس شله (زالوآب)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

حق با خانم ریحانه سالک هست. مغول ها به سوپ یا آش می گن شول ( shol ) . این واژه به شکل شیله در زبان ترکی آذربایجانی هم موجوده.
شله: نوعی پارچه
( ( دبیت سربی رنگ که در آنجا بسته بودند روی دخیلی که خودش بسته بود افتاده، خلقش تنگ شد ؛با غیظ گره شله را از زیر دخیل دبیت سر بی بیرون کشید . ) )
خیمه شب بازی، داستان نفتی، صادق چوبک.
شله یک کلمه مغولی هست به معنی آش
این کلمه ریشه مغولی داره
شیله بروزن پیله. هیله. میله. تیله یک کلمه ی تورکی است. بی شیله بی پیله. شیله شوربا. . . . .
THE MASHHADI SOUP

بپرس