شلنگ زدن. [ ش َ ل َ / ش ِ ل ِ / ل َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) با پا زدن. لگد زدن. شلنگ انداختن : کدام صاحب آن صاحبی که دور عنانش به پشتهای فلک میزند شلنگ ستاره.
حکیم زلالی ( از آنندراج ).
... و در بحر حیرت شلنگ میزدند. ( تاریخ گلستانه ). پیک گردون کش ز انجم هست چندین رنگ رز بر هوای آستانت میزند دایم شلنگ.
کاتبی.
فرهنگ فارسی
با پا زدن و لگد زدن شلنگ انداختن
مترادف ها
stride(فعل)
راه رفتن، قدم زدن، گشاد گشاد راه رفتن، گام های بلند برداشتن، با قدم پیمودن، شلنگ زدن