شلل
لغت نامه دهخدا
شلل. [ ش َ ل َ ] ( ع اِ ) داغ جامه که به شستن نرود. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ازاقرب الموارد ). || ( اِمص ) راندگی. اسم است شل را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || خشکی دست و تباهی آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
شلل. [ ش ُ ل َ / ل ُ ] ( ع ص ) مرد شتاب و سبک درحاجت و نیکوصحبت خوش ذات. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به شلشل شود.
فرهنگ فارسی
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
شَلَل به معنی شَل