شلاقی

/SallAqi/

معنی انگلیسی:
flagelliform, fortissimo

لغت نامه دهخدا

شلاقی. [ ش َل ْ لا ] ( ص نسبی ) منسوب به شلاق. || قسمت باریک تر تنه درخت تبریزی و سپیدار که در نجاری و خرپاکوبی متداول است و از لحاظ قطر میان تیر و دستک واقع میشود. || ( اصطلاح بنایی ) پرتاب کردن گچ با دست و جز آن در میان درزی که دست در آن نتوان کرد. ( یادداشت مؤلف ). || در تداول عوام ، تند. سریع: شلاقی برو و برگرد. ( یادداشت مؤلف ).
- شلاقی رفتن ؛ به سرعت تمام رفتن. تند و تیز حرکت کردن. بسرعت. چاپاری : شلاقی خود را به رفقا رسانید. ( فرهنگ فارسی معین ). بسرعت و بعجله کاری را به انجام رسانیدن. ( فرهنگ لغات عامیانه ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - به سرعت چارپاری : شلاقی خود را بر قفا رسانید . ۲ - ( صفت ) شلاق خورده تازیانه خورده .

فرهنگ معین

( ~ . ) [ تر - فا. ] (ق مر. ) به سرعت .

پیشنهاد کاربران

بپرس