تنبیه کردن، شلاق زدن، تازیانه زدن، انتقاد سخت کردن
زدن، شلاق زدن، چوب زدن، کتک زدن، کوبیدن، تپیدن، منکوب کردن، ضرب زدن، سخت زدن
زدن، بستن، شلاق زدن، محاصره ردن، با شدت حرکت یا عمل کردن
شلاق زدن، با تسمه بستن
شلاق زدن، چرب کردن، نم زدن
شلاق زدن، تازیانه زدن
شلاق زدن، کتک زدن، کوبیدن، خرمن کوبی کردن، از پوست دراوردن
شلاق زدن
شلاق زدن، سخت زدن
شلاق زدن، کوبیدن
شلاق زدن، سخت زدن، زخم زبان زدن، امدن و رفتن، با دقت روی چیزی کار کردن
شلاق زدن، سخت زدن، زخم زبان زدن، امدن و رفتن، با دقت روی چیزی کار کردن
شلاق زدن، چرمی کردن، چرم گذاشتن به
بالا بردن، شلاق زدن، سواری کردن، اسب دار کردن، سوار اسب کردن، اسب دادن به، برپشت سوار کردن، بدوش کشیدن
شلاق زدن، قی کردن، شلاق لنگر برداشتن
شلاق زدن، تازیانه زدن، تاژک دار شدن
تنبیه کردن، شلاق زدن
شلاق زدن، کتک زدن، پنبه زنی کردن
شلاق زدن، مغزی گذاشتن