شل شدن


معنی انگلیسی:
relax, languish, loosen, sag, slack, slacken, unfasten, weaken, to loosen, to be slackened

لغت نامه دهخدا

شل شدن. [ ش َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) از کار بازماندن دست و پا که در اراده شخص نباشد. ( ناظم الاطباء ). لنگ شدن. ( یادداشت مؤلف ).

شل شدن. [ ش ُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) ضعیف شدن. سست شدن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- شل شدن پای کسی ؛ آهسته رفتن او برای رغبت به چیزی. ( یادداشت مؤلف ). ناگهان نرم رفتن در حرکت تندیا متعارف به مناسبت دیدن چیزی و خواهان آن شدن. به سبب توجه به چیزی و رغبت کردن بدان از تند رفتن به نرم رفتن گراییدن...
- || مجازاً، نمایانی میل کسی به چیزی.
- || سست شدن در تعقیب کاری. ( یادداشت مؤلف ) :
چون بدید آن روی همچون برگ گل
مضطرب گردید و شد پاهاش شل.
مولوی ( از آنندراج ).
|| وارفتن. ( فرهنگ فارسی معین ). || با آب بیشتری آمیختگی یافتن. ( یادداشت مؤلف ). آبکی شدن. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - ضعیف شدن سست شدن . ۲ - وارفتن . ۳ - آبکی شدن .

مترادف ها

unclench (فعل)
شل کردن یا شدن، شل شدن

پیشنهاد کاربران

در گویش شهرستان بهاباد شَل شدن گاهی معنی خسته شدن می دهد. مثلا از بس کار کردم شل شدم.

بپرس