در صف شقاوت سپاه ِ اندوه
با جان و تنم کارزار دارد.
مسعودسعد.
بر فساد و منازعت کردندبه شقاوت مخالفان اصرار.
مسعودسعد.
من ندیدم جز شقاوت در لئام گر تو دیدستی سلام از من رسان.
مولوی.
کلاه سعادت یکی بر سرش گلیم شقاوت یکی در برش.
( گلستان ).
و رجوع به شقاوة شود.|| بی ادبی و گستاخی. || شرارت. || کینه و دشمنی. || راهزنی و دزدی. || خونریزی. || سخت دلی و قساوت قلب. ( ناظم الاطباء ).بیشتر بخوانید ...