شقاء
لغت نامه دهخدا
شقاء. [ ش َ ] ( ع اِمص ) شقا. بدبختی. ( از ناظم الاطباء ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) ( منتهی الارب ). نقیض سعادت. ( از اقرب الموارد ).
- شقاء اصغر ؛ ( اصطلاح احکام نجوم ) بدبختی کهین. مقابل شقاء اکبر و شقاء اوسط. ( یادداشت مؤلف ).
- شقاء اکبر ؛ ( اصطلاح احکام نجوم ) بدبختی مهین. مقابل شقاء اصغر و شقاء اوسط. ( فرهنگ فارسی معین ).
- شقاء اوسط ؛ ( اصطلاح احکام نجوم ) بدبختی میانه. مقابل شقاء اکبر و شقاء اصغر. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| سختی و تنگی. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ).
شقاء. [ ش َق ْ قا ] ( ع ص ) مؤنث اَشَق . ( منتهی الارب ). مؤنث اَشَق . مادیان دراز و گشاده دست و پا. ج ، شُق . ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || زن فراخ شرم. ج ، شُق . ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || دراز. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اَشَق شود.
فرهنگ معین
(ش ) [ ع . ] (اِمص . ) سختی ، بدبختی .
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید