شق عصا

لغت نامه دهخدا

شق عصا. [ ش ِق ْ ق ِ ع َ ] ( ترکیب اضافی ، اِمرکب ) ( آنندراج ). خلاف. مخالفت. جدایی. از جماعت جداشدن. کناره کردن از جماعت. رأی خلاف جماعت آوردن. معتزلی. ( یادداشت مؤلف ). از جماعت دوری گزیدن ، و عصادر اصل عبارتی است از الفت و اجتماع. ( از اقرب الموارد ): شق عصای مسلمین ؛ مخالفت جماعة اسلام. ( غیاث ).
- شق عصا کردن ، یا شق عصای مسلمین کردن ؛ خلاف آوردن. ( امثال و حکم دهخدا ).
- || کنایه از جنگ و جدال ، چه از کثرت ضرب چوب و عصا شکسته میشود. ( غیاث ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

خلاف مخالفت جدایی از جماعت جدا شدن

پیشنهاد کاربران

شق عصا عبارتی است که باهم میاید وبایستی بصورت کلمه ای واحد معنی شود مثل ( شق عصای مسلمین ) بنظرمیرد به معنای تفرقه انداختن باشد

بپرس