شفن
لغت نامه دهخدا
شفن. [ ش َ ] ( ع مص ) به کنج چشم نگریستن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). اشفان. ( تاج المصادر بیهقی ). || به تعجب نگریستن به سوی چیزی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || به کراهت و اعراض دیدن چیزی را.
شفن. [ ش َ / ش َ ف ِ ] ( ع ص ) زیرک و دانا و باهوش و دارای کیاست. ( ناظم الاطباء ). زیرک و دانا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). مرد زیرک. ( مهذب الاسماء ).
شفن. [ ش ُ ف َ ] ( ع ص ) تیزنظر. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید