شفلج

لغت نامه دهخدا

شفلج. [ ش َ ل َ ] ( اِ ) درخت کبرو بار آن. ( ناظم الاطباء ). بار گیاه کبر است. ( تحفه ٔحکیم مؤمن ). میوه کبر است که ثمرةالکبر و ثمرةالاصف گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( برهان ). ثمرالصفه است و آنرا قثاءالکبر خوانند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

فرهنگ فارسی

درخت کبر و بار آن بار گیاه کبر است که ثمره الکبر و ثمره الاصف گویند .

پیشنهاد کاربران

بپرس