شفشاهنگ

/SafSAhang/

لغت نامه دهخدا

شفشاهنگ. [ ش َ هََ ] ( اِ مرکب ) شفشاهنج. ( ناظم الاطباء ) ( ازبرهان ) ( از غیاث اللغات ). شفتاهنج. شفتاهنگ. شاید از شفشه به معنی شوشه و آهنگ به معنی کشنده. ( یادداشت مؤلف ). شفشاهنج. ( از فرهنگ جهانگیری ) :
ز زخم ناوک مژگان او بود هر شب
بسیط چرخ مشبک بسان شفشاهنگ.
نجیب الدین جرفادقانی ( از جهانگیری ).
کوه محروق آنک و چون زر به شفشاهنگ در
دیو را زو در شکنجه حبس خذلان دیده اند.
خاقانی.
|| حلاج. || کمان حلاجی. || مشته حلاجی یعنی چوبی که در وقت پنبه زدن بر زه کمان میزنند. || شاخسار. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ).

فرهنگ فارسی

۱ - آهن یا فولاد سوراخ دار زرگران که بدان طلا و نقره را می کشند تا به صورت سیمی باریک در آید . ۲ - کمان حلاجی ۳ - مشته حلاجی . ۴ - شاخسار .

فرهنگ معین

( شَ هَ ) (اِ. )۱ - آهن یا فولاد سوراخ سوراخ که زرگران به وسیلة آن طلا و نقره را می کشند تا ب ه صورت سیمی باریک درآید. ۲ - کمان حلاجی . ۳ - شاخسار.

فرهنگ عمید

قطعۀ آهن یا فولاد سوراخ سوراخ که زرگر طلا یا نقره را با آن می کشد تا باریک و مفتول شود، حدیده.

پیشنهاد کاربران

بپرس