شفشاهنج

لغت نامه دهخدا

شفشاهنج. [ ش َ هََ ] ( اِ مرکب ) شفشاهنگ. حدیده. ( ناظم الاطباء ). تخته فولاد پرسوراخ که تار آهن و غیره از آن بردارند، تا هموار و باریک شود. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( فرهنگ جهانگیری ). بر وزن و معنی شفتاهنج است. ( از برهان ). شاید از کلمه شفش ، شوش ، شوشه ، و آهنج ، مخفف هنجنده ، به معنی کشنده باشد. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به شفتاهنج شود. || شکنجه بود. ( لغت فرس اسدی ) :
بفرمودش که خواهر را بفرهنج
به شفشاهنج فرهنگش درآهنج.
( ویس و رامین ).
|| شاخسار. ( فرهنگ جهانگیری ). و رجوع به شفشاهنگ شود.

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی

زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

شفشاهنجشفشاهنجشفشاهنجشفشاهنج

بپرس