شفش

لغت نامه دهخدا

شفش.[ ش َ / ش ُ ] ( اِ ) نی و یا چوبی که ندافان پنبه را بدان زنند و گردآوری کرده جمع نمایند. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ). آن نی که نداف پنبه بدان گرد آورد. ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ) :
زغوته دزد و نوردن نورد و شفش ربان
هزاروپانصد باقی چنو دگر نبود.
سوزنی.
|| شاخه ٔدرخت. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ). به معنی شاخ درخت ، همانا به ضم اصح است. ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ). || شفشه. شوشه. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به شوشه و شفشه شود. || سرگین خشک. ( ناظم الاطباء ). || نای و نی. || آماسی در دستهای اسب که از خوردن آب زیاد عارض گردد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - شاخ درخت . ۲ - شوشه .

فرهنگ معین

(شَ ) (اِ. ) نی و چوبی که حلاج پنبه را با آن می زند.
( ~. ) (اِ. ) ۱ - شاخ درخت . ۲ - شوشه ، شفشه .

فرهنگ عمید

۱. نی یا چوب باریکی که حلاج با آن پنبه را می زند.
۲. شاخ درخت.

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی

زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

شفششفششفششفش

بپرس