شفابخش. [ ش ِ / ش َ ب َ ] ( نف مرکب ) شفابخشنده. شفادهنده. دارویی که تندرستی آورد. ( ناظم الاطباء ). شافی. شفادهنده. بهبودبخش. ( یادداشت مؤلف ) : ای باد از آن باده نسیمی به من آورکآن بوی شفابخش بود دفع خمارم.حافظ.|| نافع و سودمند. ( ناظم الاطباء ).
medic (صفت)پزشکی، طبی، دارویی، شفابخش، دواییmedical (صفت)پزشکی، طبی، دارویی، شفابخش، دواییremedial (صفت)شفابخش، درمانی، چاره ساز، علاجی، گزیری
درستی ده. [ دُ رُ دِه ْ ] ( نف مرکب ) درستی دهنده. دهنده درستی. جبار. صحت بخش. مقابل شکننده :درستی ده هر دلی کو شکستشفاعت کن هر گناهی که هست. نظامی.صحت رسان. [ ص ِح ْ ح َ رَ / رِ ] ( نف مرکب ) شفابخش. شفا دهنده :نه تب اول حروف تبریز استلیک صحت رسان هر نفر است. خاقانی.+ عکس و لینک