شفا دادن


معنی انگلیسی:
to cure

لغت نامه دهخدا

شفا دادن. [ ش ِ / ش َ دَ ] ( مص مرکب ) بهبود بخشیدن. درمان کردن. چاره کردن درد. درست کردن. تندرست کردن. بِه ْ کردن از بیماری. ( یادداشت مؤلف ) : باز اعمال خیر و ساختن توشه آخرت از علت گناه از آن گونه شفا میدهد. ( کلیله و دمنه ).
جواب سرد فرستی شفای دل ندهد
شفا چگونه دهد چون گلاب باشد سرد.
خاقانی.
نطقش معلمی که کند عقل را ادب
خلقش مفرحی که دهد نفس را شفا.
خاقانی.
آزر ثانی منم یافته از وی حیات
عیسی دلها وی است داده تنم را شفا.
خاقانی.
یاد بهار من نفس آرمیده است
بیماری نسیم شفا میدهد مرا.
صائب.
- امثال :
اگر سخن از سخن دان پرسند شفا تواند داد. ( فارسنامه ابن البلخی ).
نه کور میکند نه شفا میدهد.
و رجوع به شفا شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بهبود بخشیدن از مرض نجات دادن .

فارسی به عربی

اشف , عالج , علاج , مستنزف

پیشنهاد کاربران

بپرس