شغل دل

پیشنهاد کاربران

شغل دل ؛ ناراحتی خاطر. نگرانی. اضطراب. دل مشغولی : ترکمانان را بجمله از خراسان رمانیده آید و شغل دل نماند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 454 ) . هیچ شغل در دل نماند. ( تاریخ بیهقی ص 280 ) . اگر این اخبار به مخالفان رسد. . . چه حشمت ماند و جز درد و شغل دل نیفزاید. ( تاریخ بیهقی ص 394 ) . همه اسباب خلل و خلاف برخاست چنانکه هیچ شغل دل نماند. ( تاریخ بیهقی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

|| گرفتاری. پریشانی. حادثه. پیش آمد. پیش آمد بد. کار مهم. کاری که مایه مشغولی دل شود. حادثه. واقعه. روی داد. ( ازیادداشت مؤلف ) :
ایزد این شغلها کفایت کرد
خواجه ناگفته آنچه گفت سخن.
فرخی.

بپرس