شغز

لغت نامه دهخدا

شغز. [ ش َ ] ( ع مص ) گردنکشی کردن و زیادتی نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).تطاول. ( اقرب الموارد ). || برآغالانیدن میان قومی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). شورانیدن و تحریک کردن قوم را. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

گردنکشی کردن و زیادتی نمودن یا بر آغالانیدن میان قومی .

پیشنهاد کاربران

توی لهجه کرمونی به معنی کتفه
شخصی که با شفاف سازی و روشن نمودن وباز کردن چشم مردمان دیگر در مکان مقدس ومحدود فضا سازی روحانی در ظرف زمان کوتاه کرده که تحسین همگان را در برداشته و هم باعث تاسف همه است . و همه با هم به فکر فرو میروند
باسن و سرین انسان و حیوان را شغز گویند

بپرس