شغر
لغت نامه دهخدا
شغر. [ ش َ ] ( ع اِمص ) دوری. || گشادگی. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || جدایی. || تقسیم. ( ناظم الاطباء ).
شغر. [ ش ُ / ش ُ غ ُ ] ( اِ ) خارپشت. ( ناظم الاطباء ). اما لغت مصحف سغر و اسغر است. رجوع به سغر و اسغر شود. || شغار و راسو. ( ناظم الاطباء ).
شغر.[ ش َ غ َ ] ( اِ ) چغر و سختی و ستبری که در پوست دست و اندام بسبب کار کردن و کار فرمودن پیدا شود. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ). پوست که بر دست و پای مردم از کثرت کار سخت سیاه گردد و آنرا پینه نیز گویند، و بجای «ر»، «ه » نیز گفته اند، ظاهراً تصحیف است. ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ). شغه. پینه. کوره. کبر. || آبله ای که در پا به سبب راه رفتن و در دست از جهت کار فرمودن بروز کند. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید