بیفکند رستم شغا و کمان
همه خیره گشته بر ایشان کیان.
فردوسی ( از انجمن آرا ).
به وقت کارزار ار خصم ورزد نام و ننگ اوفلک از گردن آویزد شغا و نیم لنگ او.
فرخی.
ای سرافرازی که از تاج شهان زیبد همی بر میان بندگان تو شغا و نیم لنگ.
امیرمعزی ( از انجمن آرا ).
و رجوع به شقا و شگا و شُغ شود.شغا. [ ش َ ] ( ع مص ) شَغاً. مختلف شدن دندانهای کسی در بلندی و کوتاهی و خروج و دخول. شَغْو. ( منتهی الارب ). اختلاف روییدن دندانها در درازی و کوتاهی ، و خروج آن عیب است. ( از اقرب الموارد ). ناهمواری برآمدن دندان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کم و بیش شدن دندانها در طول و عرض ، و آن از عیوب است. پس و پیشی و بلندی و کوتاهی دندانها. ( یادداشت مؤلف ). شُغُوّ. شَغاً. ( اقرب الموارد ). و رجوع به مصادر مزبور شود.
شغا. [ ش َ ] ( ع اِمص ) تقطیر بول. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). شغیة. ( اقرب الموارد ). رجوع به شغیة شود. || ناهمواری دندانها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).