شعوب
/So~ub/
لغت نامه دهخدا
شعوب. [ ش ُ ] ( ع اِ ) ج ِ شَعْب. ( اقرب الموارد ) ( ترجمان القرآن ) ( مفاتیح ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ). ج ِ شَعْب ، بمعنی قبیله بزرگ. ( آنندراج ). و رجوع به شَعْب شود.
شعوب. [ ش َ ] ( اِخ ) قبیله ایست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || موضعی است به یمن. ( آنندراج ). دهی است به یمن. ( منتهی الارب ). کاخی است در یمن. ( از معجم البلدان ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع شعب قبایل بزرگ .
مرگ غیر منصرف است برای علمیت و تانیث .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید