- شعله ور شدن ؛ زبانه کشیدن. گر زدن. مشتعل شدن. افروختن. شعله ور گردیدن. التهاب. گرازه کشیدن.( یادداشت مؤلف ). رجوع به ترکیب شعله ور گردیدن شود.
- شعله ور گردیدن ؛ شعله ور شدن. آتش گرفتن. اَلو گرفتن :
ار خس و خاشاک گردد پیش آتش شعله ور
چوب گل کی میتواند ساختن عاقل مرا.
صائب تبریزی ( از آنندراج ).
شعله ور گردد ترابر سر درفش برق تاب جلوه گر گردد ترا بر کف سحاب شعله بار.
شعله اصفهانی.
و رجوع به ترکیب شعله ور شدن شود.