شعره

لغت نامه دهخدا

( شعرة ) شعرة. [ ش َ رَ ] ( ع اِ ) موی ، و هی اخص من الشعر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). و رجوع به شَعر و موی شود. || واحد موی یعنی یک موی. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). یک موی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). یک تار موی. ج ، شعرات. ( مهذب الاسماء ). || دختر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) پیری. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

شعرة. [ ش َ ع ِرَ ] ( ع ص ) گوسپندی که میان هر دو شکاف سم آن موی برآمده باشد و پس از برآمدن موی بسا باشد که خون از آن رود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). گوسفندی که در میان زنگلها موی دارد. ( مهذب الاسماء ). || گوسپندی که بر بن ران وی خارش بود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

شعرة. [ ش ِ رَ ] ( ع اِ ) شعره. موی زهار زن ، یا عام است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). موی زهار. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) ( یادداشت مؤلف ). عانه ، و بعضی گفته اند موی عانه زن. ( یادداشت مؤلف ). موی شرم زن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || زیر ناف که روییدنگاه زهار است. || پاره ای از موی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

شعرة. [ ش ِ / ش َ رَ ] ( ع مص ) دانستن و دریافتن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). دانستن. ( مصادر اللغة زوزنی ). شعر. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به شعر شود.

فرهنگ فارسی

دانستن و دریافتن چیزی را دانستن

پیشنهاد کاربران

بپرس