شعرشناس. [ ش ِ ش ِ ] ( نف مرکب ) سخن سنج. سخن شناس. ( یادداشت مؤلف ). آشنا به فنون و رموز شعر و ادب : امیر شعرشناس بود. ( چهارمقاله عروضی چ معین ص 63 ).شاه فرهنگ دان شعرشناس پیش از آن داستان که بود قیاس.نظامی.