شعبات

/So~abAt/

لغت نامه دهخدا

شعبات. [ ش ُ ع َ ] ( از ع ، اِ ) ج ِ شعبه. ( یادداشت مؤلف ).شعبه های بسیار. ( از ناظم الاطباء ). رجوع به شعبة شود. || فروع. شاخه ها. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

جمع شعبه ( بسیاق عربی شاخته اند ) ۱ - فروع شاخه ها . ۲ - نزد قدما بیست و چهار است : ۱ - دو گاه . ۲ - سه گاه . ۳ - چهار گاه . ۴ - پنچ گاه . ۵ - عشیرا . ۶ - نوروز عرب . ۷ - نوروز خارا . ۸ - نوروز بیاتی . ۹ - ماهور . ۱٠ - حصار. ۱۱ - نهفت . ۱۲ - غزال . ۱۳ - اوج . ۱۴ - نیریز . ۱۵ - مبرقع . ۱۶ - رکب . ۱۷ - صبا . ۱۸ - همایون . ۱۹ - زوالی . ۲٠ - اصفهانک . ۲۱ - روی عراق . ۲۲ - نهاوند . ۲۳ - فوزی . ۲۴ - محیر .

فرهنگ عمید

۱. = شعبه
۲. (موسیقی ) [قدیمی] مجموع بیست وچهار شعبه ای که دوازده مقام موسیقی را تشکیل می دادند.

پیشنهاد کاربران

بپرس