شعاف

لغت نامه دهخدا

شعاف. [ ش ُ ] ( ع اِمص ) دیوانگی. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

شعاف. [ ش ِ ] ( ع اِ ) ج ِ شَعْفَة. ( از اقرب الموارد ) ( از دهار ) ( از ناظم الاطباء ). ج ِ شعفة، به معنی سر کوه و سر هر چیزی. ( آنندراج ). رجوع به شعفة شود. || ( ص ) مرد سرخ موی یا سرخ موی سر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سرخ موی. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع شعفه سر کوهها .
دیوانگی

پیشنهاد کاربران

بپرس