شطوط

لغت نامه دهخدا

شطوط. [ ش َ ] ( ع ص ) شطوطی. ماده شتر بزرگ و درازکوهان. ج ، شطائط. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). آن اشتر که هر دو پهلوی کوهان او بزرگ بود. ( مهذب الاسماء ). رجوع به شطوطی شود.

شطوط. [ ش ُ ] ( ع اِ ) ج ِ شَطّ. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به شط شود.

شطوط. [ ش ُ ] ( ع مص ) مصدر به معنی شَطّ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). دشوار کردن بر کسی و ستم نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).رجوع به شط شود. || دور شدن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ) ( المصادر زوزنی ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) رود بزرگ که وارد دریا شود جمع : شطوط .
مصدر به معنی شط دشوار کردن بر کسی و ستم نمودن یا دور شدن .

فرهنگ عمید

= شط

پیشنهاد کاربران

بپرس