شطل

لغت نامه دهخدا

شطل. [ ش َ طَ ] ( معرب ،اِ ) معرب شتل. چون جماعتی قمار بازند و کسی که در میان ایشان خالی نشسته باشد پس قماربازانی که از حریف خود نقد ستانند چیزی به آن مرد که خالی نشسته است می دهند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). رجوع به شتل شود.
- شطل بر ؛ که شتل برد. گیرنده شتل : دست تطاول میراث خواران و شطل بران از آن کوتاه گرداند. ( تذکره دولتشاه ترجمه امیر علیشیر ).
بهوش باش که گردون شطل بر است و دغا
سپهر شعبده افزا حریف بس طرار.
آذری ( از تذکره دولتشاه سمرقندی ).

پیشنهاد کاربران

بپرس