شطء

لغت نامه دهخدا

شطء. [ ش َطْءْ ] ( ع اِ ) خرمابنان ریزه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کشت یا خوشه یا برگ آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || طرف. قوله تعالی : اخرج شَطْاءَه ُ. ( قرآن 29/48 )؛ ای طرفه. ( منتهی الارب ). || جانب رود. || آنچه در اطراف ریشه درختان روید. ( از اقرب الموارد ).

شطء. [ ش َطْءْ ] ( ع مص ) برگ و یا خوشه برآوردن کشت و جز آن. || بر کنار رودباررفتن. || پالان نهادن ماده شتر را. || پالان بستن بر شتر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آرمیدن با زن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || گرانبار کردن شتر را. || قوی و توانا شدن مرد بر بار. || بچه انداختن زن. || مقهور کردن کسی را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)
شاخه کوچک (جوانه) . شطأ را اهل لغت فراخ النخل و الزرع گفته‏اند منظور از آن شاخه‏های کوچک و جوانه‏ها است که برای اولین بار از زمین یا از شاخه می‏روید یعنی مثل یارات محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم در انجیل مانند زرعی است که شاخک خود را رویانید و نیرومند کرد تا سخت شد و بر ساقه‏های خود ایستاد. بعضی از قراء آن را در آیه به فتح طاء خوانده‏اند. شاطی: جانب. حاشیه . از حاشیه راست وادی در بقعه مبارک ار درخت ندا شد: ای موسی. این کلمه تنها یکبار در قرآن یافته است .

پیشنهاد کاربران

بپرس