شصر

لغت نامه دهخدا

شصر. [ ش َ ] ( ع مص ) دورادور دوختن. ( منتهی الارب ) ( از المصادر زوزنی ) ( از اقرب الموارد ). دورادور دوختن جامه را و بخیه های گشاد زدن در آن. ( از ناظم الاطباء ). || زدن گاو. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شاخ زدن گاو. ( از اقرب الموارد ). || نیزه زدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || برجستن بسوی کسی. ( ناظم الاطباء )( منتهی الارب ). || خلیدن خار در بدن کسی. || دوختن کنارهای شرم ماده شتر را به میله های خرد وقتی که زهدان آن پس از ولادت بیرون آمده باشد. || چوب شصار در بینی ماده شتر در آوردن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

شصر. [ ش ِ / ش َ ] ( ع اِ )چوبی که بدان شرم ماده شتر را تنگ کنند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ).

شصر. [ ش َ ص َ ] ( ع اِ ) بره آهو وقتی که توانا گردد وحرکت کند. ج ، اشصار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آهوبره قوی شده. ( مهذب الاسماء ). قال ابوعبیدة و غیره : اول ولد الظبیة طلاثم خشف فاذا طلع قرناه فهو شادن فاذا قوی و تحرک فهو شصر، ثم جذع ثم ثنی و لایزال ثنیا حتی یموت لایزید علیه. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مرغی کوچکتر از گنجشگ. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بره آهویی که در گردنش رسن نینداخته باشند. || بره آهویی که سرون زند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

بره آهو وقتی که توانا گردد و حرکت کند آهو بره قوی شده .

پیشنهاد کاربران

بپرس