شصتی
/Sasti/
لغت نامه دهخدا
- شصتی خوردن ؛ در خوردن عرق یا مشروب تند دیگر با یکدیگر مسابقه کردن. نبرد کردن با کسی در آشامیدن مسکر. ( یادداشت مؤلف ).
|| قسمی گل . ( یادداشت مؤلف ). || در اصطلاح بنایان نصف کلوکه باشد. و کلوک نصف چارکه است و چارک نصف نیمه. ( یادداشت مؤلف ). || بندی که میان درز دو آجر با نوک شصت کشند نه با نوک ماله. ( یادداشت مؤلف ).
شصتی. [ ش َ ] ( از فرانسوی ، اِ ) یا شستی. مصحف شاسی فرانسه. پاره ای از چوب یا چیز دیگر که بر سر سیم زنگ اخبار برقی و تلفنها و چراغهای برقی گذارند و انگشت بدان فشارند برای رساندن آواز یا تولید برق ( درمقره زنگ ). تکمه ای که آن را فشارند تا زنگ آواز دهد. جای انگشت. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شستی شود.
شصتی. [ ش َ ] ( اِخ ) از ایلات اطراف تهران ، ساوه ، زرند و قزوین. مرکب از 50 خانوار است. ییلاقشان کوههای شمالی البرز، قشلاقشان ورامین می باشد و چادرنشین هستند. ( یادداشت مؤلف ). از ایلات اطراف تهران. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 111 ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید