شصب

لغت نامه دهخدا

شصب. [ ش َ ] ( ع مص ) کندن پوست گوسپند را و اورود کردن آن را جهت بریان کردن. ( ناظم الاطباء ). پاکیزه کردن موی بره و بزغاله جهت بریان کردن و پوست باز کردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || خشک شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || سخت شدن زندگانی کسی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || دشوار شدن کار. ( منتهی الارب ). || بسیار شدن گشنی ماده شتر و باردار نگردیدن آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

شصب. [ ش َ ص َ ] ( ع مص ) سخت و دشوار شدن کار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خشک شدن چیزی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شَصب در معنی مصدری شود.

شصب. [ ش َ ص ِ ] ( ع ص ) چیز خشک. || چیز سخت. ( از ناظم الاطباء ).

شصب. [ ش ِ ] ( ع اِ ) سختی. || قحط. || بهره و نصیب. ج ، اَشصاب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

شصب. [ ش ُ ص ُ ] ( ع ص ) گوسپند پوست بازکرده. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس