شش خان

لغت نامه دهخدا

شش خان. [ ش َ / ش ِ ] ( اِ مرکب ) خیمه مدور و خیمه گرد و قلندری. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). خیمه گرد مدور را گویند و آن را گنبدی نیز خوانند و معرب آن شش خانج است و در این زمان چنین خیمه گنبدمانند را که یک ستون در میان دارد چادر قلندری خوانند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). ششخانه.( فرهنگ جهانگیری ). رجوع به شش طاق و شش خانه شود. || پرده. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ). || پرده در قصر. ( ناظم الاطباء ). || سراپرده. ( برهان ). || ( اصطلاح نرد ) خانه ششم نرد. ششمین خانه تخته نرد که هریک از حریفان را دو ششخانه باشد. ( از یادداشت مؤلف ). رجوع به شش گاه شود.

فرهنگ فارسی

۱ - خیمه مدور چادر گرد . ۲ - پرده سرا پرده .

فرهنگ عمید

خیمۀ مدور یا شش گوشه، شش طاق.

پیشنهاد کاربران

بپرس