شستن زمین به خون کسی ؛ کنایه از کشتن او. ( یادداشت مؤلف ) :
هر آن کس که خشنودی شاه جست
زمین را به خون دلیران بشست.
فردوسی.
تهمتن به قلب اندر آمد نخست
زمین را به خون دلیران بشست.
فردوسی.
هر آن کس که خشنودی شاه جست
زمین را به خون دلیران بشست.
فردوسی.
تهمتن به قلب اندر آمد نخست
زمین را به خون دلیران بشست.
فردوسی.