شزن

لغت نامه دهخدا

شزن. [ ش َ / ش ُ زُ ] ( ع اِ ) شتالنگ که بدان بازی کنند. کعب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). پژول. بژول. بجول. قاب. شتالنگ که بدان قماربازی کنند. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شتالنگ و مترادفات دیگر شود.

شزن. [ ش َ زَ ] ( ع ص ) مرد دشخوارخو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مرد تندخو. || ( اِمص ) خستگی شدید از پابرهنگی. ( از اقرب الموارد ). || درشتی. ج ، شُزون. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || سختی زندگانی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). سختی. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) ناحیه. || جانب. || دوری. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || زمین درشت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از مهذب الاسماء ) ( از اقرب الموارد ).

شزن. [ ش َ زَ ] ( ع مص )سخت مانده شدن مرد از برهنگی پای. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || شادمان گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || سخت گردیدن چیزی و هنگفت و غلیظ گردیدن آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

شزن. [ ش ُ / ش ُ زُ ] ( ع اِ ) ناحیه و کرانه و جانب چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). ناحیت. ج ، اَشزان. ( مهذب الاسماء ). رجوع به شَزن شود.

فرهنگ فارسی

ناحیه و کرانه و جانب چیزی ناحیت

پیشنهاد کاربران

به کسی که زرنگ بازی در می‏‏آورد گویند.
دعوای و جنگی
شزن به معنای آدم زرنگ است
دعوایی و جنگجو

بپرس