شریق

لغت نامه دهخدا

شریق. [ ش َ ] ( ع اِ ) جانب مشرق. ( ناظم الاطباء ). || آفتاب وقتی که برآید. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( ازاقرب الموارد ). || ( ص ) زن خردشرم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || مفضاة؛ یعنی شرم زنی که هر دو راه آن یکی شده باشد. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به شریم شود. || کودک خوبروی. ج ، شُرُق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

شریق. [ش َ ] ( اِخ ) نام موضعی است در یمن. ( منتهی الارب ). || نام مردی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

جانب مشرق یا آفتاب وقتی که بر آید یا زن خرد شرم .

پیشنهاد کاربران

بپرس