شریف فارسی

لغت نامه دهخدا

شریف فارسی. [ ش َ ف ِ ] ( اِخ ) محمد شریف پسر خواجه عبدالصمد شیرین قلم و معاصر اکبرشاه هندی از گویندگان و نقاشان نامی بود. رباعی زیر ازوست :
عشقی دارم که دین و ایمان من است
دردی دارم که میر سامان من است
گر عشق جدا شود ز من می میرم
گوید که شریف خازن جان من است.
( از فرهنگ سخنوران ) ( قاموس الاعلام ترکی ).
رجوع به فرهنگ سخنوران و مآخذ مندرج در آن شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس