شریر
/Sarir/
مترادف شریر: بدجنس، بدذات، بدعمل، بدکار، بدکردار، تباهکار، خبیث، ستمکار، سنگدل، شرور، شقی، ظالم، مفسده جو، موذی، نابکار
متضاد شریر: سلیم
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
شریر. [ ش ِرْ ری ] ( ع ص ) مرد بسیارشر. ج ، شریرون.( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). بدکردار. ( دهار ). کثیرالشر. ( مهذب الاسماء ).
شریر. [ ش ُ رَی ْ ] ( اِخ ) موضعی است. ( منتهی الارب ). جایگاهی است در دیار عبدالقیس. ( از معجم البلدان ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - بسیار شر پر شر جمع : شریرون . ۲ - لقب ابلیس .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
بسیارشر و بدکار: امیر حاج عشق آمد رسول کعبهٴ دولت / رهاند مر تو را در ره، ز هر شرّیر و شرّیره (مولوی۲: ۱۲۱۶ ).
مترادف ها
افعی، شریر، ادم خائن و بدنهاد، تیره مار، تیرمار
شریر، خونی، ادم پست، تبه کار، لات، رذل، ارقه، بدذات
شریر، دوزخی، شیطان صفت، دیو صفت
شریر، تبه کار، نابکار، ناحق
بزرگ، پهناور، شریر، زیاد
فاسد، نا درست، شریر، بدکار، معیوب، بدطینت، بدسگال، تباهکار
شیطان، شریر، زیان اور، تبه کار
فاسد، شریر، بدکار، بد خو، گناهکار، تبه کار، نابکار، بدجنس
پست، فاسد، شریر، نالایق، بدذات، خیلی بد
ستمگر، شریر، بدکار، تبه کار، بسیار زشت
مضر، حیله گر، شریر، زیان اور، موذی، بدجنس
شنیع، زشت، شریر، فجیع، تاثر اور
شنیع، زشت، شریر، بدکار، نابکار
زشت، بد اخلاق، فاسد، مضر، بد، سرهم بند، خراب، نامساعد، شوم، شریر، بدکار، لاوصول، بی اعتبار، ناصحیح، زیان اور، بد خو، مهمل
خبیی، فاسد، مضر، بد، شریر، بدکار، زیان اور، شریرانه، پر ازار
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
شریر به هندی میشه "بدن"
بدکردار . . . . . . .
بد