شریب
لغت نامه دهخدا
شریب. [ ش ِرْ ری ] ( ع ص ) نیک شراب خوار. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). می خواره. ( مهذب الاسماء ). کثیرالشرب. ( اقرب الموارد ). || آزمند شراب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
شریب. [ ش َ ] ( اِخ ) نام شهری. ( ناظم الاطباء ). شهری است میان مکه و بحرین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از معجم البلدان ). رجوع به معجم البلدان شود.
شریب. [ ش ُ رَ ] ( اِخ ) موضعی است. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید