شریاق. [ ش ِرْ ] ( ع اِ ) رگ چشم. ( شرفنامه منیری ) : به باد حمله ز گوشش برآوری پنبه به زخم نیزه ز چشمش برون کنی شریاق.ظهیر فاریابی ( از شرفنامه ).در متون دیگر دیده نشد، شاید مصحف شرناق باشد. رجوع به شرناق شود.