شرکت کردن


برابر پارسی: هم انبازی کردن

معنی انگلیسی:
partake, participate, to enter into partnership

لغت نامه دهخدا

شرکت کردن. [ ش ِ ک َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) شرکت جستن. دخالت نمودن. وارد شدن. پیوستن. به جمع درآمدن : محصلین در امتحانات نهایی شرکت کردند. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شرکت جستن شود. || انباز شدن. شریک شدن. سهیم شدن : «با پنج نفر شرکت کرد و ماشین خرید». ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - انباز شدن شریک شدن : با پنج نفر شرکت می کرد و ماشینی خرید . ۲ - همراهی کردن همکاری کردن : در این امر خیر همه باید شرکت کنند .

واژه نامه بختیاریکا

دست دِرَوُردِن

مترادف ها

participate (فعل)
دخالت کردن، اشتراک داشتن، شریک شدن، شرکت کردن، مشارکت کردن، سهیم شدن

take part (فعل)
اشتراک داشتن، شرکت کردن، مشارکت کردن

partake (فعل)
شریک شدن، شرکت کردن، سهیم بودن در، سهم بردن، بهره داشتن، قسمت بردن

فارسی به عربی

شارک

پیشنهاد کاربران

شرکت جستن . [ ش ِ ک َ ج ُ ت َ ] ( مص مرکب ) درآمدن به انجمن . به مجمع پیوستن . در حلقه ٔ. . . درآمدن . شرکت کردن . دخالت کردن . وارد شدن : نمایندگان در جلسه ٔ دیروز مجلس شرکت جستند. دیپلمه ها در کنکور شرکت جستند. رجوع به شرکت کردن شود.
Contribute
همپایی، همپا شدن
نمونه ها:
کاخ باکینگهام به آگاهی رساند که شهربانوی انگلیس در آیین گشایش مَهِستان همپا نخواهد شد ( شرکت نخواهد کرد ) .
وی در این کار همپایی نخواهد داشت ( شرکت نخواهد کرد ) .
Attend
Participate
Partake
برای گفتن شرکت کردن
ازین ۳ تا فعل زیاد استفاده میشه
همکاری کردن . همیاری .
شرکت کردن= هَنبازیدن یا انبازیدن
شراکت = هَنبازی
شریک: هَنباز
اشتراک=هَنبازِش
شرکت پذیری = هَنبازش پذیری
کمپانی یا شرکت = هَنبازگاه
مشارکت، همدستی
شرکت کردن = پیوستن
می شود attend یعنی شرکت کردن در کاری
Participate

بپرس