شرکت کردن
برابر پارسی: هم انبازی کردن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
دخالت کردن، اشتراک داشتن، شریک شدن، شرکت کردن، مشارکت کردن، سهیم شدن
اشتراک داشتن، شرکت کردن، مشارکت کردن
شریک شدن، شرکت کردن، سهیم بودن در، سهم بردن، بهره داشتن، قسمت بردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
شرکت جستن . [ ش ِ ک َ ج ُ ت َ ] ( مص مرکب ) درآمدن به انجمن . به مجمع پیوستن . در حلقه ٔ. . . درآمدن . شرکت کردن . دخالت کردن . وارد شدن : نمایندگان در جلسه ٔ دیروز مجلس شرکت جستند. دیپلمه ها در کنکور شرکت جستند. رجوع به شرکت کردن شود.
همپایی، همپا شدن
نمونه ها:
کاخ باکینگهام به آگاهی رساند که شهربانوی انگلیس در آیین گشایش مَهِستان همپا نخواهد شد ( شرکت نخواهد کرد ) .
وی در این کار همپایی نخواهد داشت ( شرکت نخواهد کرد ) .
نمونه ها:
کاخ باکینگهام به آگاهی رساند که شهربانوی انگلیس در آیین گشایش مَهِستان همپا نخواهد شد ( شرکت نخواهد کرد ) .
وی در این کار همپایی نخواهد داشت ( شرکت نخواهد کرد ) .
برای گفتن شرکت کردن
ازین ۳ تا فعل زیاد استفاده میشه
همکاری کردن . همیاری .
شرکت کردن= هَنبازیدن یا انبازیدن
شراکت = هَنبازی
شریک: هَنباز
اشتراک=هَنبازِش
شرکت پذیری = هَنبازش پذیری
کمپانی یا شرکت = هَنبازگاه
شراکت = هَنبازی
شریک: هَنباز
اشتراک=هَنبازِش
شرکت پذیری = هَنبازش پذیری
کمپانی یا شرکت = هَنبازگاه
مشارکت، همدستی
شرکت کردن = پیوستن
می شود attend یعنی شرکت کردن در کاری