شرکت جستن

لغت نامه دهخدا

شرکت جستن. [ ش ِ ک َ ج ُ ت َ ] ( مص مرکب ) درآمدن به انجمن. به مجمع پیوستن.در حلقه ٔ... درآمدن. شرکت کردن. دخالت کردن. وارد شدن : نمایندگان در جلسه دیروز مجلس شرکت جستند. دیپلمه ها در کنکور شرکت جستند. رجوع به شرکت کردن شود.

فرهنگ فارسی

در آمدن به انجمن به مجمع پیوستن

مترادف ها

assist (فعل)
معاونت کردن، توجه کردن، کمک کردن، یاری کردن، مساعدت کردن، دستیاری کردن، شرکت جستن، همدستی و یاری کردن، دستگیری کردن، حضور بهم رساندن، پیوستن به، حمایت کردن از، پایمردی کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس