شرپون. [ش ُ ] ( اِ ) شربین. بمعنی قطران و آن چیزی است بغایت سیاه و هر چیز سیاه را به او نسبت کنند. ( برهان ). قطران. منداب. چیزی چون نفت سیاه که به شتر مالند. قطران. || هرچیز بسیارسیاه. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
شربین بمعنی قطران و آن چیزی است بغایت سیاه و هر چیز سیاه را باو نسبت کنند قطران .