شروع بکار کردن

مترادف ها

debut (فعل)
شروع بکار کردن

set out (فعل)
شروع بکار کردن

do up (فعل)
انجام دادن، شروع بکار کردن، اماده استفاده کردن، لخت شدن، مرمت کردن

پیشنهاد کاربران

set out
شروع بکار کردن
We set out at the break of day
اوایل روز شروع بکار کردیم

بپرس