شروع به کار کردن

پیشنهاد کاربران

get ( something ) started
دست اندر کار شدن: [عامیانه، کنایه ] آغاز به کاری کردن.
set out
شروع بکار کردن
We set out at the break of day
اوایل روز شروع بکار کردیم

بپرس