شروط
/Sorut/
لغت نامه دهخدا
شروط. [ ش َ ] ( اِخ ) کوهی است. ( منتهی الارب ). کوهی است میان قزوین و کوههای تارم. ( از معجم البلدان ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - قرار پیمان عهد . ۲ - تعلق امری به امر دیگر . ۳ - لازمه امری : شر خدمت به جای آورد . ۴ - تعلیق عملی قضایی به آینده . یا خیار شرط . اختیاری که در ضمن عقد برای یکی از طرفین معامله یا هر دو و یا شخصی ثالث تعیین شود تا بتواند در ظرف مدتی معین معامله را فسخ کند . ۵ - چیزیست که از عدم آن عدم مشروط لازم نیاید جمع : شروط . یا بشرطی که . در صورتی که .
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید